Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «شب گرفتن ماه» نوشته ساتم الوغ زاده نویسنده تاجیک با ترجمه، تصحیح و تعلیق محمدرضا سرشار در حال حاضر با نسخه‌های چاپ ششم در بازار نشر حضور دارد. فاطمه شهدوست خبرنگار در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به این‌کتاب و معرفی آن پرداخته است.

مشروح متن این‌یادداشت را در ادامه می‌خوانیم؛

«شبِ گرفتنِ ماه» را که دست بگیری و باز کنی، بدون مقدمه و فهرست وارد دنیایی می‌شوی که از نگاه نویسنده، فردوسی در آن زیسته و درکش کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

تنها در یک صفحه نارنجی این توضیح آمده است که «این رمان، به عنوان کتاب خارجی برگزیده سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۵ انتخاب و معرفی شد؛ و از سوی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نویسنده آن، لوح تقدیر و پنجاه سکه بهار آزادی اهدا گردید. اثر مذکور، به قصد استفاده نوجوانان، نزدیک به یکصد صفحه کوتاه، و به فارسی رایج در کشورمان گردانیده شد. و بعد کتابی ۲۹۶ صفحه‌ای. این یعنی کتاب اصلی و ویژه بزرگسالان، حدود ۴۰۰ صفحه است.

همین بر هیجان خواندن کتاب اضافه می‌کند، آن‌هم برای خواننده‌ای که تنها به اندازه یک پاورقی از زندگی این حکیم ماندگار در تاریخ می‌داند؛ اینکه فردوسی‌ای که با شاهنامه خود باعث زنده ماندن زبان فارسی شد و اشعار حماسی‌اش نگذاشت با حمله‌های دشمنان بیگانه و حوادث مختلف روزگار گزندی به زبان برسد، در چه سالی به دنیا آمده و چه سالی وفات یافته است، در آخر عمر تنگی و فقر زندگی‌اش را سخت کرده است و سلطان محمود وقتی به عهد خود برای پرداخت پاداش سرودن شاهنامه وفا کرد که پیکر فردوسی در حال تشیع بود. از محل زندگی او و فرزندان و همسرانش هم مختصری گفته شده است. همین اندک بودن دانش ما از زندگی فردوسی کتاب شب گرفتن ماه را ارزشمند می‌کند؛ محتوای کتاب هرچقدر هم که آمیخته با خیال و قصه باشد باز حاصل پژوهش و استفاده از منابعی است که هرکدام چیزی از زندگی فردوسی، فرزندان او و زمانه‌ای گفته‌اند که در آن زندگی می‌کرده است. با این توضیح، وارد شدن یکباره به روایت زندگی حکیم، شوق خواندن را دوچندان می‌کند. به‌ویژه اینکه این زندگی‌نامه از همان ابتدا سعی بر رعایت چارچوب قصه و جذابیت روایت دارد و توصیفات و درهم آمیختن اطلاعات تاریخی با تخیل نویسنده، مخاطب نوجوان را به خواندن تشویق می‌کند.

شبِ گرفتنِ ماه، گرچه ویژه رده سنی نوجوان است اما به نظرم بزرگترها هم می‌توانند این کتاب را بخوانند و جذب آن شوند. به دو دلیل: اول اینکه زبان کتاب آنطور که انتظار داریم ساده نیست که حوصله را سر ببرد. از این نظر بیشتر مناسب نوجوان‌های خوره کتاب است که البته ملالی هم نیست چون تنها یک خواننده حرفه‌ای، مشتاق خواندن کتابی با این مضمون می‌شود. دوم اینکه همانطور که گفته شد، تنها این نیست که نوجوانان چیزی از زندگی فردوسی ندانند و نیاز باشد کتابی ویژه آنان منتشر شود، اغلب ما از زندگی فردوسی و شیوه خلق اثر ستبر و استوارش چیزی نمی‌دانیم. استقبال از داستان زندگی فردوسی آن را به چاپ پنجم رسانده و در دسته کتاب‌های نقره‌ای سوره مهر قرار داده است که ویژه کتابهای پرفروش‌هاست.

نویسنده در شروع حکیم را توصیف می‌کند در خانه باغش در باژ، روستایی نزدیکی توس و از جغرافیای زندگی او می‌گوید؛ از کشف‌رود جاری در دشتی احاطه شده توسط دو رشته کوه که جویباری هم از آن جدا می‌شود و از نزدیکی خانه باغ فردوسی می‌گذرد، از موقعیت شهر که در کجا ایجاد شده است و بیرون دروازه‌اش باغستان‌ها روستاهای شاداب و باژ است، از رده اجتماعی مردمی که دهقان نامیده می‌شدند و برخلاف معنی‌ای که حالا در ذهن داریم از طبقه حکمرانان بودند... این شروع در ذهن مخاطب فضایی را می‌سازد که فردوسی در آن زندگی می‌کرده است تا بعد که داستان چالش‌های مردم را با حاکمان روایت می‌کند، خواننده درک کند در چه جغرافیا و چه نظام و ساختاری، فردوسی برای پیشبرد کارهای خودش چند بیتی شعر برای حاکم می‌فرستد تا او را اندرز دهد. هرجا هم کلمه‌ای برای مخاطب نوجوان سنگین و سخت فهم است، برجسته شده یا توضیحی در پانوشت آمده است.

اولین روایت کتاب هم مربوط به هوشنگ، پسر ۲۲ ساله فردوسی که چندباری مکتب نرفته و با دوستان نابابی آشنا شده است و خاطر فردوسی از این باب رنجیده و مکدر شده است. بعد نویسنده، خواننده را به شب‌های فردوسی می‌برد که در اتاق کارش مشغول به نظم کشیدن قصه پسران فریدون است و کار گره خورده است و برای همین آن قصه را کناری گذاشته و سراغ ماجرای ایرج و سلم و تور رفته است: «ایرج صاف دل، نیکوکار و خیراندیش، آن‌قدر به دل فردوسی نشسته بود و آن‌قدر برایش عزیز شده بود، که از کشته شدن او به وحشت می‌افتاد. درست مثل این بود که خون فرزند خودش را بخواهند بریزند.» بعد اشاراتی دارد به ابیات این قصه و بی‌خوابی فردوسی به‌خاطر سر پُرخیال از قصه‌ها و قهرمان‌هایی که دل کشتن‌شان را ندارد. در این وقت از آمدن همسر فردوسی می‌گوید که فاطمه‌بانو نام دارد و درخواست فردوسی برای اینکه او چنگی بنوازد تا به خواب برود. قبل از آن هم گفتگویی با هم دارند تا فردوسی دلیل خودش را بیان می‌کند که چرا علاوه بر سرودن عاشقانه‌ها، داستان‌های جنگ و خونریزی را هم به نظم می‌کشد؛ اینکه باید دانست چه در تاریخ گذشته است تا درس عبرتی باشد برای شاهان امروز ایرانی که باز هم درگیر جنگ و خونریزی‌اند که گذشت روزگار آموزگار خوبی است.

نویسنده از روایت پسر فردوسی شروع می‌کند و به بیان حس فردوسی نسبت به قهرمانان داستانش می‌پردازد که کشتن‌شان را مانند کشتن فرزند خود می‌داند، بعد ماجرای بیدارد شاهان را در روزگار فردوسی باز می‌کند تا در فصل بعد سراغ ماجرای باج و خراجی برود که شاهان از مردم می‌گرفتند و آنان را به تنگ دستی می‌کشاندند. فردوسی هم با اینکه املاکی از پدر خود به ارث برده است باز برای تامین این خراج به مشکل می‌خورد و همراه دیگرانی به قصر می‌رود تا صحبت کند و چون موفق نمی‌شود، پندنامه‌ای برای حاکم می‌فرستد و باقی ماجرا.

در فصل‌های بعدی هم باز به هوشنگ و دوستان او برمی‌گردیم و به این بهانه، نویسنده از منشا احتمالی شروع هنر نقالی می‌گوید که تا همین امروز هم ادامه پیدا کرده است؛ نقالی و روایت سینه به سینه‌ای که اشعار فردوسی را تا زمان گسترش صنعت چاپ و نشر زنده نگه داشت. آنهم نه تنها در دل مردم باسواد که سری در کتاب و دفتر داشتند، در سینه و حافظه مردم کشاورزی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند اما هرکدام به شیوایی داستان‌هایی را از فردوسی نقل و شب‌های طولانی و سرد زمستان را با نقل شاهنامه گرم می‌کردند.

شبِ گرفتن ماه به خوبی توانسته روایت زندگی فردوسی را در دوره حکومت مهران، حسین قتیب و محمود سبکتکین روایت کند، همراه با خرده داستان‌هایی که کمک می‌کند مغز ماجرا بهتر در ذهن مخاطب بماند؛ آنچه بر فردوسی رفته است، داستان‌هایی که از گذشته جمع‌آوری کرده و از نو سروده است تا تاریخی سخت‌خوان و منجمد را به اشعاری جاری و سرزنده تبدیل کند و همچنین اطلاعات تاریخی و اجتماعی از زمان زیست نویسنده.

این کتاب علاوه بر مخاطب نوجوان، می‌تواند کتابی باشد مناسب جمع‌خوانی خانوادگی. کتابی که بزرگترها همراه بچه‌ها بخوانند و هم خودشان لذت ببرند و هم بچه‌ها و هم فردوسی خوشحال شود که پس از خواندن روایت زندگی‌اش تعداد بیشتری ترغیب می‌شوند اثر گران‌سنگ او را از کتابخانه بیرون بیاورند و داستان‌ها را بخوانند. داستان‌هایی که نمی‌توانی حماسی نخوانی یا بدون شوقی لبریز، قصه‌ها را روایت کنی، لحنی که وقت خواندن قصه سرودن این اشعار در این کتاب هم خواهی داشت:

«او همیشه در وقت نگارش داستان‌ها، به قهرمانانش دلبسته می‌شد، آخر آنها مدت‌های دراز، همدم و همنشین، و یاران شب بیدار-خوابی‌اش بودند، و با او راز می‌گفتند. ایرج نیز این‌چنین بود. سخنانی که قهرمان در اثنای تیغ کشیدن برادر بدکینه‌اش بایستی به او می‌گفت، در ذهن فردوسی، از مدت‌ها پیش آماده و حتی تقریبا منظوم شده بود. اما فردوسی در نوشتن آنها درنگ می‌کرد. گویا دل آوردن آن سطرهای دهشت‌انگیز را، به روی کاغذ، نداشت.

در نهایت ایرج به تور گفت:

به قتل برادر چه بندی کمر؟

چه سوزی دل پیرگشته پدر؟

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است.

کد خبر 5325708 صادق وفایی

منبع: مهر

کلیدواژه: شاهنامه انتشارات سوره مهر ادبیات فارسی محمدرضا سرشار کتاب سال ترجمه معرفی کتاب انتشارات سوره مهر تازه های نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کتاب و کتابخوانی موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران انجمن آثار و مفاخر فرهنگی رونمایی کتاب زنان ادبیات داستانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور انتشارات سروش تجدید چاپ زندگی فردوسی داستان هایی داستان ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۳۷۲۳۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش

پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌ سید احمد‌ خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.

پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزه‌های علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفت‌و‌گویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:

لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟

من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس می‌رفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از این‌که من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی دایی‌ها، عمه‌ها و خاله‌های من فرزندان متجدد داشتند و علاقه‌مند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت می‌کردند از این‌که من روحانی شوم، اما من علی‌رغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.

تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟

تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیت‌الله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.

درباره تحصیلات‌تان بگویید.

من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رساله‌ای که در قم از آیت‌الله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر می‌آید ممد حیات است و چون فرو می‌رود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»

بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد

کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.

من در دوران کودکی به مکتب‌خانه هم رفته‌ام. مکتب‌خانه زندان داشت و هر کس که شلوغ می‌کرد را آنجا حبس می‌کردند. استاد یک تَرْکه‌ی بزرگی داشت، شاگردان را با آن می‌ترساند و ما باید سکوت می‌کردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه می‌شد به سر زبان ما یک مُهر می‌زد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، می‌گفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک می‌شود و من شما را در زندان مکتب‌خانه حبس می‌کنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتب‌خانه رفتم، استاد تَرْکه‌ را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتب‌خانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطره‌انگیز است؛ من در گوشه‌ای کز کردم، نشستم و می‌دیدم که موش‌ها می‌رفتند و می‌آمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!

منظور این‌که ما مکتب‌خانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل می‌کردم. سابق مسئله می‌دادند و می‌گفتند مساله‌ها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان می‌خواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات می‌خواندم استاد می‌گفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ می‌کردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ می‌کردم.

منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره می‌کردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا می‌آمد و تدریس می‌کرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز می‌خواند و این‌جا هم تدریس می‌کرد به همین دلیل بسیاری از آقایان می‌آمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده می‌کردند.

خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس می‌کردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس می‌کرد و آقای مطهری اسفار را تدریس می‌کرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط می‌شود که پایگاه ایشان بود.  

مرحوم آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که هم‌دوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.

چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟

من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیت‌الله العظمی شد.

کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمی‌گفت بلکه سطح تدریس می‌کرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم می‌گفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجره‌ها تدریس می‌کرد. خیلی‌ها به درس آقای فاضل می‌آمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت می‌کردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستان‌ها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خوانده‌اند.

آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.

در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس می‌گفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف می‌زد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.

در قم تدریس هم می‌کردید؟

بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع می‌آمدند و در درس من شرکت می‌کردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.

درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.

ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشته‌ای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازه‌ای دادند و نامه‌ای به تهرانی‌ها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومه‌ای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علی‌پناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.

در تهران چه فعالیت‌هایی داشتید؟

در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دوره‌ی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آن‌ها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.

ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبهه‌ها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.

من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت می‌کنند.

ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام می‌کنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیت‌الله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیام‌های بزرگان و نوشته‌های مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستان‌ها از طریق اینترنت به من مراجعه می‌کنند و از من اجازه امور روایی می‌خواهند و من اجازه امور روایی به آن‌ها می‌دهم.

وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.

درباره تألیفات‌تان بگویید.

در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتاب‌ها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.

من هنوز کتاب‌هایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده می‌کنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آن‌ها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتاب‌ها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.  

قضیه هدیه کتاب‌های خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.

من از کودکی به کتاب بسیار علاقه‌مند بودم و از اول عمر کتاب‌های فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما  ۵۰۰ جلد کتاب‌های رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتاب‌های کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آن‌ها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا می‌رفتم و مطالعه می‌کردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقام‌الملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گران‌قیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرش‌های شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه می‌رسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیت‌الله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بسته‌بندی و ارسال کتاب‌ها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.

از جمله کتاب‌هایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی‌ از کتاب‌ها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتاب‌های زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتاب‌های پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهایی‌ها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوش‌خط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.

ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتاب‌های ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتاب‌ها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیت‌الله بروجردی و کتابخانه آیت‌الله گلپایگانی، کتاب‌هایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.

دیگر خبرها

  • روایت زندگی محمد دبیر سیاقی در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • باید و نبایدهای کتاب دینی برای بچه‌های امروز
  • اجرای طرح هر کلاس یک قفسه کتاب
  • محمدعلی علومی درگذشت + سوابق
  • محمدعلی علومی، نویسنده و پژوهشگر درگذشت
  • انتشارات بین‌الملل با ۶۰ عنوان کتاب جدید در نمایشگاه کتاب
  • روایت زندگی تنها شهید فرانسوی دفاع مقدس در نمایشگاه کتاب
  • جای خانواده‌های این جانبازان در بهشت است
  • اسوههای زندگی را با این کتاب بشناسیم
  • روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش