قفسهنشینان نهمین هدهدسفید
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۷۲۴۷۵۶
مجموعه کتابهای هدهد سفید از اسفند سال ۱۳۹۷ با هدف ترویج و تبلیغ کتاب و کتابخوانی با زبان و ادبیات مناسب کودکان و نوجوانان توسط نهاد کتابخانههای عمومی کشور منتشر و در قفسه کتابخانههای عمومی سراسر کشور قرار گرفته است. هدهد سفید کتابچهای با موضوع کتاب برای کودکان و نوجوانان است که با هدف اطلاعرسانی و آگاهیبخشی در زمینه کتاب، ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی، ترغیب کودکان و نوجوانان به مطالعه و انس بیشتر با کتاب و تعمیق دیدگاه مطالعاتی آنان در مواجهه با کتاب منتشر میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این کتاب در هر جلد بخشی دارد به نام «غم غربت و کتابهای قفسهنشین» که به معرفی کتابهای متناسب با حال و هوای کودکان در هر شرایط زمانی میپردازد.
در ابتدای این بخش نهمین جلد هدهد سفید آمده است: دیدی بعضی وقتها دلت بیخود و بیجهت، شاید هم خیلی با خود و با جهت غم غربت میگیرد؟ همان وقتها که دورت پر از آدم است اما تنهایی؟ با آدمهای دور و برت حرف میزنی اما حرف توی دلت میماند و از پشت لبهایت بیرون نمیآید؟ وقتهایی که دلت بهانه کسی را میگیرد که حرفهای تو را بزند و تو سبک شوی؟ خیال نکن که تو تنها کسی هستی که این حس و حال سراغت میآید. اینها حال و هوای نوجوانی است.
من هروقت اینطور میشوم میروم سراغ قفسه کتابخانه، کتابی را که با آن لحظهام جور است بیرون میکشم و مینشینم توی کنج خلوتم درست مثل این روزها که صدایی از دور میخواند «باز این چه شورش است» و دل من شور بر میدارد...
کتابهایی که در بخش قفسهنشینان نهمین جلد هدهد سفید معرفی شدهاند به شرح زیر است:
مجموعه دلیران نامدار کربلا
مجموعه دلیران نامدار کربلا در ۱۰ جلد نوشته کریم باوفا از سوی انتشارات احرار چاپ شده است.
قاسم بن حسن، عون و محمد، زهیر بن قین، مسلم بن عقیل، حبیب بن مظاهر، عباس بن علی، علی اکبر، زینب کبری، نافع بن هلال، حربن یزید ریاحی این نامهای آشنا و بزرگ نام حماسهسازان کربلا است، آنچه در کربلا و بر شهیدان کربلا گذشت را در این مجموعه ۱۰ جلدی و هر بار از زبان یکی از یاران امام حسین (ع) میتوانید بخوانید.
در بخشی از کتاب عباس بن علی (ع) آمده است: عباس سوار بر اسب شد، نیزه به دست و مشک آب به دوش نهاد و به سوی نهر فرات رهسپار شد. مردان عمر بن سعد دور او را گرفتند و تیربارانش کردند. عباس به دشمنان تاخت و راه آب را باز کرد و به نهر آب رسید. دست خود را از آب پر کرد و خواست آب بنوشد...
فراموشان
فراموشان داستانی از واقعه کربلا، به قلم داوود غفارزادگان است.
این کتاب از زبان و روایت ۶ شخصیت متفاوت و عمدتا گمنام از واقعه عاشورا بیان میشود.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
آنچه بر آن نگریستهام و دستهایم آن را لمس کرده و آنچه شنیده و به چشم خود دیدهام، بر شما ماتمزدگان مینویسم.
و شهادت میدهم که آنچه قبل از گفتار من آمده، همه درست است و آنچه بعد از این، از زبان ذلیلترین مردمان یعنی قیسالقطیفه خواهد آمد، عین واقع!
اینک، آنچه در مدت هشت روز بر فرزندان رسول خدا گذشت: دوم محرم بود که حسینبن علی وارد سرزمین کربلا شد.
فرمود: نام این زمین چیست؟
عرضه داشتند که نام این زمین کربلاست.
فرمود: خداوندا به تو پناه میبرم از کرب و بلا.
و پس از آن گفت: فرود آیید و منزل کنید که اینجا، خوابگاه شتران ما، بارانداز ما و خونریزگاه ماست.
سپس همه فرزندان و برادران و خاندان خود را گِرد آورد. لحظهای چشم در صورت آنها دوخت و فرمود: مردم بنده دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.
حُرّبن یزید ریاحی که با سربازانش در مقابل خیمههای اباعبدالله اطراق کرده بود، طی نامهای گزارش ماجرا را به عبیداللهبن زیاد نوشت. چندی نگذشته بود که نامهای از طرف ابن زیاد به امام حسین (ع) رسید. مضمون نامه چنین بود:
از ورودت به سرزمین کربلا آگاه شدم. امیرالمؤمنین یزیدبن معاویه به من دستور داده که سر بر بالین نگذارم و سیراب نگردم مگر آنکه تو را به قتل برسانم، یا آنکه به فرمان من و یزید درآیی.
امام که نامه را خواندند. به غضب آمدند. آن را بر زمین پرت کرده و فرمودند: ملّتی که خرسندی مخلوق را بر خشم خالق ترجیح دهد، هرگز روی رستگاری نمیبیند!
این کتاب از سوی انتشارات قدیانی چاپ شده است.
نردبانی رو به آسمان
نردبانی رو به آسمان نوشته یوسف قوجق از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این کتاب دربردارنده رمانی با موضوع جنگ و دفاع مقدّس است. در بخشی از داستان میخوانیم: غلام پسر بی بی زلیخا را بگو... آن روز تا من را دید که کنار دوچرخه ایستادهام گازش را نگرفت و دودکنان از کنارم رد نشد. تا دید ایستادهام کنار دوچرخهام و نگاهش میکنم، سر موتورش را کج کرد و آمد سمتم. کارش غلامی نبود از او بعید بود چنین کاری بکند.
این کتاب ما را بر میگرداند به حال و هوای جبهه و جنگ، حال و هوایی که نویسنده خودش از نزدیک تجربه کرده و در آن سهم شده است.
گیرنده سوسنگرد
داستان گیرنده سوسنگرد در سالهای ۶۵ و ۶۶ اتفاق میافتد، سالهای جنگ و دفاع مقدس، دختر نوجوانی یک نامه از جبهه دریافت میکند و پایش کشیده میشود به کلی ماجرا.
بخشی از کتاب: بچهها وارد کلاسها میشدند و من دَم دفتر منتظر ماندم تا خانم خشنود بیاید و تا جایی که میتوانستم دور از چند نفری ایستادم که آنها هم احضار شدهبودند! دو سه نفرشان همان قیافههای همیشگی بودند که همهی مدرسه به چشم بچههای شر و بیانضباط نگاهشان میکردند. یکی همیشه موهایش از زیر مقنعه بیرون بود، یکی دست از پوشیدن کفش سفید بر نمیداشت، یکی هم همیشه نیشش باز بود و توی صف با جلویی یا پشت سریاش وزوز میکرد و کِرکِر میخندید. یکی دو نفر هم نمیدانم با چه جرمی احضار شدهبودند و با قیافههای پکر و خجالتزده گوشهای ایستاده بودند و آماده بودند...
این کتاب توسط لیلا عباسعلیزاده تالیف ترجمه شده و در انتشارات ویدا به چاپ رسیدهاست.
دانشنامه اخترشناسی
به فضای بیکران اخترشناسی سفر کنید!، کیهان چگونه پدید آمده است؟، ستارگان چگونه متولد میشوند و میمیرند؟، آیا سیاهچاله، سفیدچاله، مادهی تاریک یا انرژی تاریک وجود دارد؟، ستارگان پُرنور و مشهور آسمان شب چه نام دارند؟، برنامهی آپولو چیست؟، پاسخ همه این پرسشها را میتوانید در دانشنامهی اخترشناسی بیابید.
این کتاب بیش از یکهزار واژه اخترشناسی قدیم و جدید، حدود ۷۰۰ تصویر و عکس از پدیدههای اخترشناسی، شرححال بیش از ۱۳۰ دانشمند، آشنایی با کهکشانها، سحابیها، ستارگان و دنبالهدارها و مطالبی خواندنی درباره صورتهای فلکی و صورتوارهها، منظومه شمسی، سیارههای آن را گرد آورده است.
دانشنامه اخترشناسی را علی بشردانش آفریده و نشر افق روانه بازار نشر کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: کاوشگر مدارگرد، کاوشگری که به سوی هدف سفر میکند و در مداری به گرد آن میگردد و پژوهش درباره هدف را از مدار پی میگیرد. کاوشگر ماژلان (ناسا) و اولیس (اِسا) نمونههایی از این گونه کاوشگرند...
کاوشگر گذرنده؛ کاوشگری که چند هدف را بررسی میکند، مانند کاوشگرهای «ویجر-۱ و ۲» که اهدافشان سیارههای مشتری، زحل، اورانوس و نپتون بود. این کاوشگرها اکنون از مرز منظومه شمسی گذشتهاند...
در کلاس درس کاشانی
کتاب در کلاس درس کاشانی نوشته حسن سالاری انتشارات محراب قلم، به معرفی یکی از بزرگترین ریاضیدانان ایران و کتاب ارزشمند او دربارهی حساب به نام مفتاحالحساب میپردازد. کاشانی در این کتاب چگونگی انجام چهار عمل اصلی حساب را با عددهای هندی (همین عددهای امروزی) به شیوهای آموزش میدهد که به شیوه امروزی شباهت بسیار دارد. افزون بر این، حساب عددهای کسری، به دست آوردن ریشهی عددها، مساحت شکلهای هندسی و جبر و مقابله را شرح میدهد.
بخشی از کتاب: در سالی که کاشانی چشم به جهان گشود تیمور لنگ در حال لشکرگشی به شیراز بود، او که ریشه خود را به چنگیز مغول میرساند از سال ۷۸۲ قمری بارها به ایران یورش آورده و ...کودکی و نوجوانی کاشانی در همین دوره ایران گذشت...
پیدا و پنهان طبیعت
در این کتاب ضمن انتشار عکس حشرات و حیوانات، توضیحاتی درباره شیوه استتار هر یک بیان شده است. پروانه ماهی، جیرجیرک، مانتیس، عنکبوت شکوفه، ماهی خاردار، سوسمار درختی، مرغ کوکو و... برخی از موجوداتی هستند که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.
مجید عمیق مترجم کتابهای کودک و نوجوان متولد ۱۳۳۲ در تبریز است. وی سابقه ترجمه ۵۰ مجموعه علمی، ۱۸ رمان نوجوان و ۱۰ داستان کودک را در کارنامه خود دارد. مجید عمیق در سال ۶۰ وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد و در سال ۶۴ اولین کتاب ترجمه خود را با عنوان «جغد و دارکوب» نوشته برایان ویلد اسمیت منتشر کرد.
این کتاب از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.
در مقدمه کتاب میخوانیم: از آنجایی که چشم انسان سرآمد اندامهای حسی او به شمار میرود، دقت در تصویرهای این کتاب اهمیت دارد. هرچند که استتار فقط در پدیدههای بصری خلاصه نمیشود، ما میتوانیم با سکوت و منتشر نکردن بویی، خود را مخفی کنیم.
در آن صورت نه شنیده میشویم و نه بوییده. در بیشتر موارد این عوامل در مخفی ماندن نقش مهمی دارند...
نامههای گاندو (تمساحی از سیستان و بلوچستان)
نویسنده در این کتاب همراه گاندو به زیستگاههای مختلف ایران و حیوانات در خطر انقراض سفر کرده و با پیامک و ایمیل ماجراهایش را برای ما نوشته است.
خانم تمساحی معروف به مامان گاندو دارای پوستی زیتونی رنگ مایل به قهوهای، با پوزهای پهن، دمی خیلی قوی، قد دو متر و چهل و پنج سانتیمتر، و بسیار خجالتی و باهوش، اهل سیستان و بلوچستان، رودخانه سرباز، توسط شکارچی حیوانات اسیر شده است، هرکس اطلاعی از او دارد به پسرش گاندو خبر بدهد تا از نگرانی دربیاید!...
این کتاب نوشته معصومه یزدانی از سوی انتشارات کتابهای نردبان چاپ شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: یادتان هست همین جور که دم من را میکشیدید توی کلاس من جیغ زدم، «ولم کنین ولم کنین من میخوام مامانم رو نجات بدم» شما هم گفتید: گاندو جان الان که زورت به شکارچی مامانت نمیرسه هروقت دمت قد دم من شد میتونی بری کمک مامانت!؟ حالا دارم میروم دنبال مامان گاندوی بیچاره خودم. چون که دمم قد دم شما شده است...
نهمین جلد از کتاب هدهد سفید که اخیرا از سوی نهاد کتابخانههای عمومی کشور به صورت نسخه مجازی و فیزیکی در اختیار نوجوانان قرار گرفت با بخشی با عنوان «آوازهایم برای تو» آغاز میشود که در آن فریدون عموزاده خلیلی در یادداشتی با یادآوری خاطره موضوع معروف «تعطیلات تابستان یا عید خود را چگونه گذراندید؟» در دوران مدرسه، از کودکان و نوجوانان خواسته تا آنها نیز از روزهای کروناییشان بگویند. او در بخشی از این یادداشت نوشته است: «حالا شما بگویید کرونای خود را چگونه گذراندید؟ شوخی نمیکنم، واقعاً بنویسید در دورهی کرونا، روزی چند کتاب خواندهاید؟ در چند کلاس آنلاین شرکت کردهاید؟ چند فیلم و سریال دیدهاید؟ پروتکلهای بهداشتی را چقدر رعایت کردهاید؟ ... خدا وکیلی همهاش را راست راست بنویسید؛ اینجا کسی یقهتان را نمیگیرد.»
بخش روزها و قصهها نهمین شماره از هدهد سفید با عنوان مرشد به شاعر نامآشنای زبان فارسی، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) پرداخته و به مناسبت فرارسیدن زادروز او همچنین روز شعر و ادب فارسی (۲۷ شهریور)، داستانی درباره روزهایی که این شاعر توانمند هنوز به نام شهریار شهرت نیافته بود را نقل کرده است.
هدهد سفید در نهمین پرواز خود در سرزمین آگاهی و کتاب، در بخش سرزمینها و افسانهها مهمان دیار کریمان؛ کرمان شده و در پروندهای خواندنی با عنوان «کارمن، دیار کریمان» ضمن یادآوری نامهای بزرگ و بلندآوازه این استان از جمله: سردار شهید قاسم سلیمانی، خواجوی کرمانی، هوشنگ مرادی کرمانی و...، پذیرای یادداشتها و داستانهایی از احمدرضا احمدی، افسانه شعباننژاد، علیاکبر کرمانینژاد، شهرام شفیعی و پروانه فتوحی سهلآباد با محوریت کرمان شده است.
در بخش گپ نیز فاطمه ترجمان به سراغ حسین فتاحی نویسنده توانای کودک و نوجوان رفته و از نویسنده کتابهای تحسینشده «آتش در خرمن» و «پسران جزیره» درباره سالهای دفاعمقدس و ادبیات گفت و گو کرده است.
در بخش مثل آب برای شکلات فریدون عموزاده خلیلی هفتمین بخش از درس «۱۰۱ درس محرمانه برای نویسنده شدن» را ارائه کرده و در بخش «صد دانه یاقوت» نیز کتابهای خواندنی و متنوعی در قالب چهار بخشِ «قفسه مهر، قفسه امید، قفسه دانش، قفسه ویژه، قفسه شما» برای خواندن معرفی و پیشنهاد شده است.
بخش خیلیدور، خیلی نزدیک جدیدترین شماره هدهد سفید به خاطرات و داستانهای کتابداران از روزهایی که بچهها در کتابخانه نبودند اختصاص یافته است. در این پرونده پای روایتهای کتابدارانی نشسته شده که علیرغم تعطیلی کتابخانههای عمومی در دوران شیوع ویروس کرونا، از طریق فعالیتهای مستمر در فضای مجازی تلاش کردهاند کتاب دوباره به زندگی بچهها بازگردد و کتابخوانی از رونق نیفتد.
بیست هزار فرسنگ زیر دریا نیز به خرده روایتهایی از روزهای بلند دور از کتابخانه پرداخته و در سلسله یادداشتهایی که با عنوان «هیچکس، هیچکس اینجا به تو مانند نشد» توسط شماری از اعضای کودک و نوجوان کتابخانههای عمومی در نقاط مختلف کشور نوشته شده، یادآور خانهنشین شدن اعضای کتابخانه و دلتنگی آنها برای کتابخانه شده و به همین مناسبت مروری بر دلنوشتههای آنها از این دلتنگی کرده است.
قسمت پایانی داستان دنبالهدار عهدنامهی سیمرغ و داستانهای «بال و پر لیلی ببین، لیلی ببین، اکبر ببین»، «اتاق پروانهای»، «آسفالت دلانگیز گسترش فرهنگ گنجشک بارانخورده»، «پسرک و دریا»، «آشتی» در کنار شعر «پروانه در آتش»، نمایشنامههای تکپردهای «نگهبان» و «ارثیهی ابدی»، داستان مصور «شهریار و نبرد دیوان»، صفحات «نوشتن نامه به نویسنده محبوب»؛ روزشمار رویدادهای مهم ماههای مهر و آبان، سرگرمی و جدول، بخشهای دیگر نهمین شماره هدهد را تشکیل میدهند.
برچسبها نهاد كتابخانه های عمومی کشور هوشنگ مرادی کرمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانمنبع: ایرنا
کلیدواژه: نهاد كتابخانه های عمومی کشور هوشنگ مرادی کرمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نهاد كتابخانه های عمومی کشور هوشنگ مرادی کرمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اخبار کنکور کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتابخانه های عمومی کتاب می خوانیم هدهد سفید بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۷۲۴۷۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت مرحوم آیتالله نجفی تهرانی از زندگی اش
پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.
پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزههای علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفتوگویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:
لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟
من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس میرفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از اینکه من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی داییها، عمهها و خالههای من فرزندان متجدد داشتند و علاقهمند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت میکردند از اینکه من روحانی شوم، اما من علیرغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.
تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟
تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیتالله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.
درباره تحصیلاتتان بگویید.
من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رسالهای که در قم از آیتالله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر میآید ممد حیات است و چون فرو میرود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»
بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد
کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.
من در دوران کودکی به مکتبخانه هم رفتهام. مکتبخانه زندان داشت و هر کس که شلوغ میکرد را آنجا حبس میکردند. استاد یک تَرْکهی بزرگی داشت، شاگردان را با آن میترساند و ما باید سکوت میکردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه میشد به سر زبان ما یک مُهر میزد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، میگفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک میشود و من شما را در زندان مکتبخانه حبس میکنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتبخانه رفتم، استاد تَرْکه را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتبخانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطرهانگیز است؛ من در گوشهای کز کردم، نشستم و میدیدم که موشها میرفتند و میآمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!
منظور اینکه ما مکتبخانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل میکردم. سابق مسئله میدادند و میگفتند مسالهها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان میخواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات میخواندم استاد میگفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ میکردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ میکردم.
منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره میکردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا میآمد و تدریس میکرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز میخواند و اینجا هم تدریس میکرد به همین دلیل بسیاری از آقایان میآمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده میکردند.
خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس میکردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس میکرد و آقای مطهری اسفار را تدریس میکرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط میشود که پایگاه ایشان بود.
مرحوم آیتالله بروجردی، آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که همدوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.
چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟
من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیتالله العظمی شد.
کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمیگفت بلکه سطح تدریس میکرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم میگفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجرهها تدریس میکرد. خیلیها به درس آقای فاضل میآمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت میکردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستانها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خواندهاند.
آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.
در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس میگفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف میزد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.
در قم تدریس هم میکردید؟
بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع میآمدند و در درس من شرکت میکردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.
درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.
ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشتهای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازهای دادند و نامهای به تهرانیها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومهای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علیپناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.
در تهران چه فعالیتهایی داشتید؟
در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دورهی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آنها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.
ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبههها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.
من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت میکنند.
ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام میکنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیتالله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیامهای بزرگان و نوشتههای مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستانها از طریق اینترنت به من مراجعه میکنند و از من اجازه امور روایی میخواهند و من اجازه امور روایی به آنها میدهم.
وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.
درباره تألیفاتتان بگویید.
در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتابها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.
من هنوز کتابهایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده میکنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آنها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتابها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.
قضیه هدیه کتابهای خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.
من از کودکی به کتاب بسیار علاقهمند بودم و از اول عمر کتابهای فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما ۵۰۰ جلد کتابهای رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتابهای کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آنها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا میرفتم و مطالعه میکردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقامالملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گرانقیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرشهای شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه میرسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیتالله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بستهبندی و ارسال کتابها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.
از جمله کتابهایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی از کتابها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتابهای زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتابهای پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهاییها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوشخط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.
ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتابهای ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتابها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیتالله بروجردی و کتابخانه آیتالله گلپایگانی، کتابهایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.